یقین بدان که نیرزد به حبّه ای آن حج چو پر زرنج وبلا و تهی زگنج ولاست

حج از منظر شیخ بهایی

     
روزی که برفتند حریفان پی هر کار   زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار   حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زدم، صاحب آن خانه تویی تو   هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو   مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
     
     

 

شرح آغاز غزل در کربلا         

پنجشنبه ۱۹ آذر۱۳۹۴ ساعت: 20:44 توسط:مائده محسنی

شرح اغاز غزل در کربلا شورِیده بود
یک طرف بابا حسین و وان طرف ترسیده بود
تا لب پر پر شدن ابرو به ماتم خم نکرد
وای از ان روزی مشکش،تیر دشمن دیده بود
تشنگی تک غنچه ای را رو به دریا میدواند
تیر یک نااهل هم ،با گردنش جنگیده بود
غنچه جان دادست و بابا پرپرش را میپراند
یک پدر وز شرم مادر ،در خودش باریده بود
وای ازین بی مایگی هاوای ازین شمیشیرها
ریش صدظاهرمسلمانم به خود خندیده دبود
بردگی ها بود و اقایی که دیگر جان نداشت
کودکی بی گوشوارو اصغری خوابیده بود
مائده محسنی
دانشجوی گفتاردرمانی

تشویق شما برای سرایش شعرهای آیینی ، نمایش سروده زیبای شماست .مدیریت وبلاگ